تنهاترینم من، تنها نزار منو، تنها سفر نکن
این دل شکسته از یاد رفته رو، دیونه تر نکن
چشمهای خیس من، این چشمه های غم، دیونه تواند
ای رود مهربون، از روز وصلمون، چیزی بگو به من
حرفی بزن گل ام، من کم تحمل ام
با گریه های تو، روزهای شاد ام و از یاد میبرم
اما چه فایده، میترسم عاقبت از یادتو برم
کم گریه کن گل ام، من کم تحمل ام
با چشمهای خیس، این چشمه های غم
با گریه زیاد، با خنده های کم
انگار تا ابد، با این بهونه ها
جای منو تو اند، دیونه خونه ها
حرفی بزن گل ام، من کم تحمل ام
با من بمون گل ام، من کم تحمل ام
این روزها آنقدر دلتنگم که
هرگز با ور نمی کنم که سالهای سال
همچنان زنده ماندنم به طول انجامد،
زیستن مشکل شده است
و لحظات چنان به سختی و سنگینی
بر من گام می نهند و دیرمی گذرند
که احساس می کنم ، خفه می شوم
هیچ نمی دانم چرا......
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست......
قطره دلشدریا میخواست. خیلیوقت بود که به خداوند گفته بود
هر بار خداوند میگفت: از قطره تا دریا راهیست طولانی
راهی از رنج و عشق و صبوری
هر قطره را لیاقت دریا نیست
قطره عبور کرد و گذشت قطره پشت سر گذاشت
قطره ایستاد ومنجمد شد قطره روان شد و راه افتاد قطرهاز دست داد و بهآسمان رفت
و هر بار چیزیاز رنج و عشق و صبوری آموخت
تا روزی که خداوند فرمود: امروز روز توست. روز دریا شدن
خداوند قطره را به دریا رساند
قطره طعم دریا را چشید طعم دریا شدن را اما
روزی قطره به خداوند گفت: از دریا بزرگتر، آری از دریا بزرگتر همهست؟
خداوند فرمود: هست
قطره گفت: پس من آن را می خواهم بزرگترین را بی نهایت را
خداوند قطره را برداشت و در قلبآدم گذاشت
و فرمود: اینجا بی نهایت است
آدم عاشق بود دنبال کلمهای می گشت تا عشق را توی آن بریزد
اما هیچ کلمهای توان سنگینی عشق را نداشت
آدم همه عشقش را توی یک قطره ریخت قطره از قلب عاشقعبور کرد
و وقتی که قطره از چشمعاشق چکید، خداوند فرمود: حالا تو بی نهایتی
چون که عکس من در اشکعاشق است